مدح و شهادت امام جواد علیهالسلام
بـارانـیام امـشـب، هـوای گـریه دارم مـانـنـد چـشـم بـیقــرارت بـیقــرارم امشب عزادار است خورشید خراسان از مـاتـمـت عـالـم شده شـام غـریـبـان دنـیـا بـرایت داغ بـیانـدازهای داشـت هر روز آقا غـصههای تازهای داشت از کـودکی داغ یـتـیـمـی را چـشـیـدی وقتی کـفـن بر صورت بـابـا کـشـیدی ابـریست چـشـمـت مثـل آفـاق مـدینه آتــش گـرفـتـه قـلـبـت از داغ مـدیــنـه در چـشـمهـایت حـسـرتی بسیار مانده گـویـا دلـت بـیـن در و دیــوار مـانـده شوق سفر میبارد از چـشمان خیست شد قـطـرههـای اشک تو تنها انـیـست از این زمـانه سهـم تو شد بیشکـیـبی سخت است بین خانه خود هم غـریبی از این قفس حالا دگر وقت رهاییست سـهـم حـسـیـنیها بـلایی کربلاییست آقا تو میدانی عـطش با لب چه کرده آن مشک پـاره با دل زینب چه کـرده داری خبر از عصر عاشورا به خوبی از بیکسی، از تشنگی، از پای کوبی اینجـا ولـی آتـش نـسـوزانـده پـری را اینجا کـسی سـیـلی نـزد نـیـلـوفری را اینجـا بـیـابـان نیـست، اینجا تـل ندارد صد شـکـر اینجا گـودی مـقـتـل ندارد اینجا کسی در دست خود خنجر ندارد اینجـا کسی کـاری به انگـشـتـر ندارد |